مرنج ومرنجان
روزی ملاعلی همدانی رفتند مشهد خدمت آقای نخودکی وبه ایشان گفتند مرا موعظه کن.
ایشان گفتند:مرنج ومرنجان
گفت مرنجانش که راحت ا ست،کسی را نمی رنجانم ولی مرنج راچه کنم؟
ایشان جواب دادند خودت راکسی ندان
عیب کار ما این است که ماخودمان راکسی می دانیم.
تا کسی به ما می گوید بالای چشم ات ابروست عصبانی می شویم.
وقتی خودمان راکسی بدانیم،
ازهمه میرنجیم ….
از بیانات آیت الله مجتهدی(ره)