روزهای کودکی کو؟
حتما بخونید.خیلی قشنگه. ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه… خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟!
دیگر کجا رفت؟!
خاطرات خوب و شیرین
باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، حاله ای ازعشق ونفرت، اشکهایی طبق عادت، قطره هایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه… ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ、、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه.
مادرقلب خانه...
<< یاد مادر >>
سالها رنج کشیدی مادر
بام تا شام دویدی مادر
بهر شیرینی کام فرزند
تلخی دهر چشیدی مادر
رایگان نقد جوانی دادی
نسیه ی عمر خریدی مادر
خم شد از محنت من قامت تو
پیر گشتی و تکیدی مادر
قطره قطره به ره من چون شمع
آب گشتی و چکیدی مادر
ریختی پای من ایام شباب
خیر من هیچ ندیدی مادر
باغبان بودی و با آنهمه رنج
میوه ی باغ نچیدی مادر
از من عمری نبریدی دل ، حیف
دل از عالم تو بریدی مادر
ایستاد از طپش آن قلب رئوف
از جهان رخت کشیدی مادر
روح تو شاد که در نزد خدا
بنده ی روی سپیدی مادر
رفتی و باز دعاگوی منی
تو مرا عید و نویدی مادر
وصف تو با چه لسان باید گفت
که مرا صبح امیدی مادر
سایه معشوق اگرافتاد برعاشق چه شد...
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
بر در شاهی گدایی نکتهای در کار کرد
بر سر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله:
اِذا اَرادَ صاحِبُكُم اَن لا يَسْاَ لَ رَبَّهُ اِلاّ اَعْطاهُ ، فَلْيَياَس مِنَ النّاسِ كُلِّهِمْ ، ولا يَكونَنَّ لَهُ رَجاءٌ عِنْدَ غَيْرِ اللّه ِ فَاِذا عَلِمَ اللّه ُ ذالِكَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْاَ لْهُ شَيْئا اِلاّ اَعْطاهُ ؛
هر گاه يكى از شما خواست كه آنچه را از پروردگارش درخواست مى كند ، به او بدهد ،بايد از همه مردم چشم اميد بركَند و به غير خدا هرگز اميدى نداشته باشد. پس هرگاهاين از قلب او بر خدا عيان شد، هر چه را از وى بخواهد، به او مى دهد.
تيسير المطالب ، صفحه 235
(شاعر: حافظ)