اَللَّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

داستانهای آموزنده

08 آذر 1397 توسط اللهم عرفنی حجتک

???

در نیمه های سال تحصیلی معلّم کلاس به مدّت یک ماه به دلیل مشکلاتش کلاس را ترک کرد و معلّمی جدید موقّتاً به جای او آمد.

شروع به تدریس نمود و بعد، از چند دانش آموز شروع به پرسش در مورد درس کرد. 

وقتی نوبت به یکی از دانش آموزان رسید و پاسخی اشتباه داد بقیه دانش آموزان شروع به خندیدن کردند و او را مسخره می کردند. 

 

معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از‌ ضریب هوشی و اعتماد بنفسی پایین برخوردار است و همواره توسّط همکلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد.

زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند معلّم آن دانش آموز را فراخواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند. 

در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچّه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند دستش را بالا ببرد. 

هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند. 

تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه ها بود. بچّه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند. 

 

در طول این یک ماه معلّم جدید هرروز همین کار را تکرار می کرد و از بچّه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می داد. کم کم نگاه هم کلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد. دیگر کسی او را مسخره نمی کرد.آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش “خنگ ” می نامید نیست. 

به خاطر اعتماد بنفسی که آن معلّم دلسوز به او داد، دانش آموز تمام تلاش خود را می کرد که همواره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند. 

دیگر نمی خواست مانند گذشته موجودی بی اهمّیّت باشد.آن سال با معدّلی خوب قبول شد.

به کلاس های بالاتر رفت. در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد.

 

مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است.

 

? بله او کسی نیست جز دکتر ملک حسینی…

این قصه را دکتر ملک حسینی در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود؛ نوشته است

 

انسان ها دو نوعند: نوع اوّل کلید خیر هستند.

دستت را می گیرند و به تو در بهتر شدنت کمک می کنند. به تو احساس ارزشمند بودن می دهند 

 

نوع دوم انسان هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی ارزشی و بد شانس بودن را به او منتقل می کنن

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 2 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(1)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
3.0 stars
(3.0)

کلیدواژه ها: معلم

موضوعات: پندهای آموزنده لینک ثابت

نظر از: زكي زاده [عضو] 
  • مائده

سلام خیلی جالب بود

دعوتید در
نازدانه ام

1397/09/08 @ 21:14
پاسخ از: اللهم عرفنی حجتک [عضو] 
  • اَللَّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ
3 stars

سلام ممنونم از شما خانم زکی زاده عزیز

1397/09/10 @ 22:30


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

اَللَّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • انتخابات
    • فرمایشات پناهیان
      • دکتر رفیعی
  • صلوات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • امام زمانی
  • سخن بزرگان
  • سخن بزرگان
  • پندهای آموزنده
  • مادرقلب خانه
  • پدر قلب تپنده
  • مسائل روز
  • انتخاب همسر
  • تقوا
  • خانواده
  • درمسیربندگی
  • مطالب ناب
  • داستان
  • احادیث
  • دلنوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس