اَللَّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

عبدالمطلب

27 آبان 1397 توسط اللهم عرفنی حجتک

نام و القاب
نام اصلی عبدالمطلب، «عامر» بود و مادرش این نام را بر وی نهاد، ولی چون هنگام تولد، موی سفیدی بر سر داشت؛ وی را «شَیبة» (به معنای سفید موی) می گفتند. عبدالمطلب از کودکی ویژگی های نیکو و پسندیده ای داشت و به «شیبة الْحَمْد» (سفید موی ستوده شده) نیز لقب یافته بود. به دلیل نام نخستین فرزندش حارث، کنیه عبدالمطلب اباالحارث شد و به این کنیه شهرت یافت. وی عهده دار ریاست قبیله قریش و شهر مکه بود و او را به نام «سید بطحاء» می شناختند. از دیگر لقب های وی می توان به ساقی حاجیان، پناه مردم در قحطی و خشکسالی و احیاکننده زمزم اشاره کرد.

نسل پاک
عبدالمطلب در خانواده ای یکتاپرست و پاک طینت قدم به هستی گذاشت. نام پدرش هاشم بود. وی در زمان قحطی مکه، با سفر به شام، آذوقه بسیار به قحطی زدگان رساند و حتی شتران خود را نیز ذبح نمود و با گوشت آن ها، غذا درست کرد و بین نیازمندان قسمت نمود. وی هر سال در ماه ذیحجه و ایام حج، از زائران کعبه پذیرایی می کرد. مادر عبدالمطلب، «سلمی»، دختر عمرو بن زید، زنی شریف و پاکدامن و نیکوسرشت بود. پدر سلمی، محل اعتماد قبیله خزرج در مدینه به شمار می آمد.

ابراهیم دوم
عبدالمطلّب در روزگاری که اخلاق انسانی کمترین ارزشی در جامعه نداشت، خود را به فضیلت های اخلاقی آراسته بود و فرزندان خویش را نیز به آن امر می کرد. وی فرزندان خود را به صله رحم و گشاده دستی سفارش می کرد و می گفت: «مانند معتقدان به معاد عمل کنید.» ایشان سنت های پاکی را برای آیندگان به جای گذاشت؛ از جمله برای جلوگیری از سرقت، دست دزد را می برید. به نذر خود وفا می کرد، مشروبات الکلی را جایز نمی دانست و مانع طواف برهنگان دور کعبه می شد. وی هر سال، ماه رمضان برای اعتکاف به کوه حراء می رفت و مردم هم او را به دلیل عمل به آیین حنیف ابراهیمی و مستجاب الدعوة بودن، ابراهیم دوم لقب داده بودند.

فطرت توحیدی
پدر سلمی مادر عبدالمطلب با دامادش هاشم شرط کرده بود که سلمی در مکه ماندگار نشود و او را به مدینه بیاورند. به این علت، هاشم در سفری به شام، سلمی ر ابه مدینه برد و خود به شام رفت و در آن جا به علت بیماری، دار فانی را وداع گفت. عبدالمطلب پس از وفات پدرش هاشم به دنیا آمد و در کنار مادرش در مدینه بزرگ شد. بعداز مدتی، مُطلّب، برادر هاشم از مکه به مدینه آمد و از او خواست تا همراه وی به مکه بیاید. عبدالمطلب که در آن زمان هشت ساله بود، به دلیل علاقه به کعبه و فطرت توحیدی خود، با اجازه مادرش به مکه رفت.

چرا عبدالمطلّب
روزی یک نفر از اهالی مکه، از کوچه های یثرب عبور می کرد و تعدادی کودک را در حال بازی دید. یکی از بچه ها در مسابقه برنده شد و فوری با افتخار گفت: «من پسر بزرگ مرد مکه هستم». مرد مکی پیش او رفت و پرسید: تو کیستی؟ آن کودک گفت: من شیبه فرزند هاشم، بزرگ مکه هستم.

آن مرد در مکه پیش مُطلّب، برادر هاشم رفت و داستان را به وی تعریف کرد. مطلب رهسپار یثرب شد تا او را به مکه بیاورد. هنگام دیدن شیبه، اشک در چشمان مطلب حلقه زد. شیبه به مادرش گفت: اگر اجازه بدهی، می خواهم به مکه بروم و در کنار کعبه باشم. مادر شیبه ابتدا مخالفت می کرد، ولی پس از دیدن شوق پسر، به وی اجازه داد. شیبه همراه عمویش مطلب به مکه آمد. قریش گمان کردند وی غلام مطلب است و او را عبدالمطلّب صدا زدند. با این که مطلب مکرر می گفت: «مردم، این کودک برادرزاده من است»، ولی آن ها بر گمان خود باقی ماندند و شیبه، به عبدالمطلب شهرت پیدا کرد.

محافظت از موعود آسمانی
عبدالمطلب، نور رسالت را در حضرت محمد صلی الله علیه و آله مشاهده می کرد و از آسیب دشمنان به وی نگران بود. ام ایمن می گوید: سرپرستی محمد بر عهده من بود. روزی از او غفلت کردم، ناگهان عبدالمطلب را در کنار خود دیدم. به من گفت: «فرزندم را در سدره یافتم. مبادا از او غفلت ورزی. من از شرّ دشمنان راجع به او بیمناکم». امام جعفر صادق علیه السلام در روایتی فرمودند: روزی عبدالمطلب، حضرت رسول صلی الله علیه و آله را به دنبال شتران خود فرستاده بود. آمدن آن حضرت به درازا کشید. عبدالمطلب بسیار پریشان شد و برای یافتن او، چندین نفر را به نقاط مختلف فرستاد و خود نیز حلقه کعبه را گرفت و بر درگاه خدا تضرع نمود و گفت: «ای پروردگار من، آیا او را که وعده داده ای بر دین ها غالب کنی، هلاک خواهی کرد؟» عبدالمطلب پس از پیدا شدن حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، وی را در آغوش گرفت و بوسید و گفت: «ای فرزند، دیگر تو را دنبال کاری نمی فرستم. می ترسم دشمنان تو را از بین ببرند».

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

کلیدواژه ها: ایمان حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله عبدالمطلب

موضوعات: مناسبات لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

اَللَّهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتَکَ

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • انتخابات
    • فرمایشات پناهیان
      • دکتر رفیعی
  • صلوات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • مناسبات
  • امام زمانی
  • سخن بزرگان
  • سخن بزرگان
  • پندهای آموزنده
  • مادرقلب خانه
  • پدر قلب تپنده
  • مسائل روز
  • انتخاب همسر
  • تقوا
  • خانواده
  • درمسیربندگی
  • مطالب ناب
  • داستان
  • احادیث
  • دلنوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس